کتاب «هندسه مددکاری اجتماعی انتقادی» را از کجا تهیه کنیم؟
مقدمه کتاب «هندسه مددکاری اجتماعی انتقادی» تالیف مجتبی اسلامی، انتشارات ارشدان، 1402
کتاب «هندسه مددکاری اجتماعی انتقادی»
مددکاری اجتماعی، در همان نطفه های آغازین پیدایشش با قانون و قانونمندی پیوند خورده و بدین سبب همواره واسطه ای برای اجرای قانون های اجتماعی با تاکید بر افراد محروم و حاشیه ای بوده است ولو قانونی ظالمانه که با دولت ها ارتباطی محکم داشته و «از آن جمله می توان به تصویب و تدوین قانون فقرای الیزابت در سال ۱۵۹۸ اشاره کرد. به موجب این قانون که شاید یکی از ابتدائیترین دخالت مستقیم دولتی در ارائه خدمات اجتماعی محسوب می شود.
بدوا افراد نیازمند را به سه گروه تقسیم می کنند، گروه سوم : …یعنی اطفال را به دسته های مختلف تقسیم کردند و بچه های کوچک را به کلیسا سپردند و بچه هایی را که در سنین نوجوانی قرار داشتند به شاگردی یا پادوئی مشاغل آن زمان یا خانه ها می گماردند و عده ای دیگر را برای کار به مزارع گسیل می داشتند و در عین حال دولت افرادی را ملزم به نظارت بر کار اطفال و کارفرمایان می کرد» (فکرآزاد و طاهریان، ۱۳۸۰؛ ۱۸-۱۹) این قانون فقرای الیزابت در بسیاری از پژوهش های مددکاری اجتماعی به عنوان تاریخچه بدوی مددکاری اجتماعی آمده است که در این صورت، پیوند تاریخی اش با دولت و قوانین تبعیض آمیزش مشخص است. گویا که مددکاری اجتماعی یک حوزه ی کاری پیشینی برای دولت است و این مددکاری اجتماعی اصیل است که با اتصال به سازمان های غیر دولتی، می تواند خود را از این تنگنا رهایی بخشد.
مددکاری اجتماعی مولود سرمایهداری است و برای تقویت و نهادینه کردن آن در بین محرومین آورده شده. مددکاری اجتماعی در مقام خدمت اجتماعی سازمانمند است اما اجتماعی که از آن آمده، اجتماعی است که سرمایهداری آن را تعریف کرده و مددکاران اجتماعی را سپر شماتتهای هرروزه به خودش قرار داده و مددکاری اجتماعی، سوپاپ اطمینانی برای بقای سرمایهداری شده. مردی (شوهری) را در نظر بگیرید که به زنش (همسرش) هر روز ستم روا میدارد و او را مورد آزار و اذیت های جسمی و روحی قرار می دهد و زنش به شدت آزرده است از این موضوع. مرد برای اینکه زن را همچنان در اختیار خود داشته باشد و از دست او شکایتی نکند فردی را استخدام می کند تا از زنش دلجویی کند و فرد اینکار را انجام می دهد و دل زن را تا حدی به دست میآورد و زن را با قوانین مرد، تطبیق میدهد و او را مهیا می کند برای دوباره زندگی کردن با مردش. در این بین گرچه برای مرد هم اصلاحاتی رخ می دهد اما همچنان به آزار و اذیت هایش نسبت به زن ادامه می دهد. اینجاست که مشاوره و واسطه شدن برای مرد و زن، دیگر کارساز نیست و بایستی فراغ و طلاق (آزادی زن از دست مرد) اتفاق بیافتد…
مددکاری اجتماعی مانند مکتب انسان دوستی و فیل آنتروپیسم می ماند که مارکس در فقر فلسفه اینچنین معرفی اش کرده: «سپس نوبت مکتب انسان دوستی می رسد که نسبت به جنبه بد مناسبت تولیدی امروزی، علاقه مندی نشان می دهد و برای آن که وجدان خود را تسکین داده باشد، سعی می کند که تضاد واقعی را حتی الامکان ناچیز بشمارد. این مکتب، صمیمانه از مصائب پرولتاریا و رقابت عنانگسیخته میان بورژواها شکایت می نماید و به کارگران نصیحت می کند که معتدل باشند، با جدیت کار کنند و فرزندان کمتری درست کنند و به بورژوازی توصیه می کند که در ولع تولید مداقه نماید.
تمام تئوری این مکتب عبارت است از تفاوتهای بی پایان میان تئوری و عمل، میان اصول و نتایج، میان ایده و کاربرد، میان محتوی و شکل، میان جوهر و حقیقت، میان حق و حقیقت، میان جنبه خوب و جنبه بد.
مکتب فیل آنتروپیسم، شکل تکمیل شده مکتب انسان دوستی است که منکر ضرورت تناقض است و می خواهد از تمام انسان ها، بورژواهایی بسازد و تئوری را –تا حدی که با عمل تفاوت دارد ولی مشمول آنتاگونیسم نمی شود- تحقق بخشد. بدیهی است که در تئوری، انتزاع تضادهایی که هر لحظه در عالم واقعیات با آن مواجه می شویم، سهل و آسان است و آن وقت این تئوری به صورت واقعیت ایده آلی درخواهد آمد. بنابراین فیل آنتروپ ها می خواهند مقولاتی را که بیانگر مناسبات اجتماعی هستند –منهای تضادی که جوهر آنها را تشکیل میدهد و از آن ها جدایی پذیر است- حفظ کنند. آن ها تصور می کنند که به طور جدی با پراتیک بورژوایی مبارزه می کنند، ولی خودشان بیشتر از دیگران، بورژوا هستند» (مارکس، ۱۳۹۵؛ ۱۲۶).
ضعف مددکاری اجتماعی را می توان در نداشتن یک تئوری قوی و فقدان نگاه هستیشناسانه (فلسفی) و علمی (مادهانگارانه) به اجتماع و تاریخ دانست. درست است که مددکاری اجتماعی یک گرایش علمی-عملی و میان رشتهای میباشد که از علوم مختلفی استفاده می کند اما بایستی در درجه نخست به آن علوم به درستی تکیه کند و هر کدام از آن ها را مجزا و در جایگاه خودش قرار دهد و نپندارد که با اتخاذ روانشناسی اجتماعی در کارش، دیگر به جامعه شناسی نیز دست یافته. علت نا مبردن از روانشناسی اجتماعی این است که «روانشناسی اجتماعی به مطالعه قوانین حاکم بر منشا و تکامل افعال و اعمال ذهنی که در گروه های اجتماعی، تحت شرایط معین بروز می کند، می پردازد» (کامرانی و نوریان؛ ۸۳) و مددکاری اجتماعی به شدت از آن بهره میبرد و در مقام مجریان این رشته برآمده.
برای توضیح بیشتر فقدانی که در بالا ذکر شد، مطلبی را از کتاب “نقد جامعهشناسی” نقل می کنیم؛ جامعهشناسی ای که مددکاری اجتماعی در پژوهش هایش از حیث روش پژوهشی مانند آن است. س. تیلور جامعه شناس آمریکایی، در مجله جامعه شناسی و تحقیقات اجتماعی نوشت که به عقیده او جامعهشناسی (البته منظور تیلور جامعه شناسی غرب است) در چهل سال گذشته، دو موفقیت بزرگ داشته: یکی این که نظریه های اجتماعی، کمتر از سابق فلسفی و تاریخی شده اند و دیگر اینکه تحقیقات تجربی در پیشرفتهای جامعهشناسی نقش اساسی داشته است. در صحت سخنان تیلور نمی توان تردید کرد، تحقیقات جامعهشناسان بورژوا بسیار سطحی شده است.
جامعه شناسی از یکسو در ورطه ارقام و آمار فرورفته است و از سوی دیگر به توصیف مطلق جنبه های گوناگون زندگی اجتماعی درآمده است. تحقیقات علمی جای خود را به توصیف زندگی روستا و شهری، بنگاههای صنعتی و… داده است.
هر کسی از جامعهشناسان به بررسی یک رشته مسایل بسیار جزیی و خاص می پردازد. بعضیها به مسایل مربوط به شدت کار در صنعت می پردازند و بعضی دیگر زندگی جماعت روستایی را مورد مطالعه قرار می دهند؛ بعضی از آن ها روابط خانوادگی را بررسی می کنند و برخی دیگر افزایش بزهکاری جوانان را موضوع تحقیقات خود قرار می دهند و بعضی نیز تاثیر اعتیاد به الکل را در انحطاط اخلاقی مورد توجه قرار می دهند. اما در میان تودهی عظیم کتاب ها و مقالاتی که دربارهی نتایج تحقیقات اجتماعی تجربی جامعه شناسان غرب انتشار می یابد، اثر با ارزشی نمی توان یافت که به مسایل اساسی واقعیت سرمایهداری، مانند بیکاری و فقر و تنگدستی طبقه کارگر پرداخته باشد» (همان؛ ۸۵-۸۶).
مددکاری اجتماعی به مثابه یک میانرشته یا حتی فرارشته فنی و علمی، باید رابطه خود را با سازمان های بشردوستانه جدا سازد تا بتواند به عنوان یک گرایش مستقل علمی در راه رهایی مددجویانش گامی بردارد. گویا سازمان ها و نهادهای بشردوستانه مانند سازمان بهداشت جهانی، شورای حقوق بشر، سازمان یونیسف و … هستند که برای مددکاری تعیین و تکلیف می کنند که در این صورت مددکاری اجتماعی نمی تواند به طور مستقل، نقد و عملکردی ریشهای برای رهایی مددجویانش داشته باشد.
در تعریف مددکاری اجتماعی گفته شده: «فعالیت ویژه ای که برخی از موسسات رفاه اجتماعی آن را به مراجعان خود عرضه می کنند؛ یعنی به آنها یاری می رسانند تا با مشکلاتی که در انجام کار و وظایف اجتماعی خود روبرو می شوند، با کارایی بیشتری مقابله می کنند» (پرلمن؛ ۱۳۵۳به نقل از سامآرام، ۱۳۹۷؛ ۲۱) و نیز «مددکاری اجتماعی، خدمتی حرفه ای است که بر پایه دانش و مهارت های خاص قرار گرفته است. هدف آن، کمک به افراد، گروه ها و یا جامعه است تا بتوانند استقلال شخصی، اجتماعی و رضایت خاطر فردی و اجتماعی به دست آورند» (قندی، ۱۳۴۷ به نقل از همان). این تعاریف دارای وجهی عریان و قابل سوء استفاده برای دانشی که مددکاری اجتماعی از آن بیرون می آید یعنی آکادمی می باشد که مددکاران اجتماعی در آنجا تبدیل به تسهیل گران اجتماعی برای نفوذ افراد صاحب قدرت می شوند. این تعاریف هیچ اشاره ای به عنصر رهایی بخش مددکاری اجتماعی که از طریق دستگیری افراد محروم و تحت ستم درصدد حل ریشه ای مشکلات آن هاست نداشته و در شنزار مفاهیم کلی صلح طلبانه و به اصطلاح بشردوستانه، رها شده اند تا دیگران با استفاده از این حرفه، به موجه سازی اجتماعی کارهای خود، بپردازند.
مددکاری اجتماعی تعریف شده توسط جریان اصلی مددکاری اجتماعی و جامعه ای که برای آن کارهای خیرخواهانه انجام می دهد، مانند “پرومتوسِ” پرودون[۱] میماند که مارکس درباره آن گفته است: «بنابراین در تحلیل نهایی، پرومتوسی که به وسیله آقای پرودون از نو آفریده شده است، چیست؟ جامعه و مناسبات اجتماعی ای که بر پایه اختلافات طبقاتی استوار است. این مناسبات، مناسبات فرد با فرد نیست بلکه مناسبات کارگر و سرمایهدار است، مناسبات اجارهدار و مالک زمین است و غیره و غیره. چنانچه این مناسبات را حذف کنید آن وقت تمام این جامعه را از بین برده اید و پرومتوس شما فقط یک پیکر خیالی بدون دست و پا خواهد بود یعنی فاقد کارگاههای صنعتی، فاقد تقسیم کار و در یک کلام فاقد همه چیزهایی خواهد بود که شما در اصول به او اعطاء کرده اید تا بتواند به این کار اضافی نایل آید» (مارکس، ۱۳۹۵؛ ۹۴).
مددکاری اجتماعی نه صرفاً کاری عملی مانند مددیاری است و نه صرفا کاری نظری مانند جامعهشناسی. مددکار اجتماعی با توشه علمی ای که از دانش مددکاری اجتماعی کسب می کند بایستی آن را به صورت عملی در جهت رهایی انسانها و طبقات فرودست تحت ستم مورد استفاده قرار دهد و دانش خود را در مرحله عملی کردن به منصه آزمون گذارد و نظریات خود را در این بین صیقل دهد و به همین سبب، وجدان انسانی در مددکار اجتماعی بایستی بیدارتر باشد و مسایل را صرفاً از دریچهی علمی-عینی نبیند و با استفاده از وجدان خود، در صدد رفع آسیب ها، مشکلات، موانع پیشرفت مادی و معنوی طبقات فرودست، برآید.
مددکاری اجتماعی علمی در تقابل با مددکاری اجتماعی ایدئولوژیک، معتقد است که جامعه باید انسانی شود و شرط لازم تغییر انسان، تغییر جامعه است. منظور از علمی در اینجا شناخت ماده انگارانه از تاریخ-اجتماع می باشد.
حق خواهی و حق طلبی و امداد محرومان جزو اصول خدشه ناپذیر مددکاری اجتماعی است، اینکه مددکار اجتماعی صرفاً برای گرفتن دستمزدی به سوی نجات محرومان برود، مددکاری اجتماعی را وسیله شغل خود قرار داده و مددجویان را پلی برای رسیدن به منافع خود. اینجاست که دیگر می توان گفت ما شاهد یک مددکار اجتماعی نیستیم بلکه شاهد یک مددکار وابسته برای رسیدن به منافع خود، هستیم.
نگاه علمی و غیرجانبدارانه به مددکاری اجتماعی خواه ناخواه در جهت حفظ قدرت در می آید. مددکار اجتماعی در درجه اول با انسان یعنی سوژه اجتماعی-تاریخی ای طرف هست که سرمایه ای برای تولید ندارد جز فکر و اندام بدنش. بدون نگاه به انسان ها از وادی شکاف های ستمآمیزی که بین آن ها در قالب طبقه بال و پایین، شهر و روستا، مرد و زن، پدر و پسر، مهاجر و تابع و… که در طول تاریخ پیدا شده، نمی توان وضعیتی جامع و تاریخی را از انسان تحت ستم امروزی مورد بحث ما داشت.
اما این کتاب کوشش می کند رهیافتی نو به دست دهد که در مددکاری اجتماعی کمتر مورد توجه قرار گرفته. در زمینه مددکاری اجتماعی انتقادی به زبان فارسی در ایران کتاب یا مقاله جدی ای منتشر نشده و در نوشته های غیرفارسی و دیگر کشورها نیز موضوع مددکاری اجتماعی انتقادی در حاشیه قرار دارد گرچه از مهمترین آثار در این زمینه می توان مجله بین المللی “مددکاری اجتماعی انتقادی و رادیکال[۲]” را نام برد که مقالاتش را در این حوزه منتشر می کند که یکی از مقالات آن مجله در پایان این کتاب ترجمه شده است. یا در همین زمینه می توان به کتاب “مددکاری اجتماعی انتقادی با کودکان و خانوادهها: نظریه، زمینه و عمل” اشاره کرد که توسط استیو روگوفسکی[۳] تالیف شده اما در مجموع پژوهش های زیادی در این زمینه انجام نشده و به خصوص به زبان فارسی که از هیچ کاری نمیتوان نام برد.
این کتاب در هفت بخش تنظیم شده که در هر بخش بحثی جداگانه اما مرتبط با مددکاری اجتماعی انتقادی مطرح میشود.
بخش اول کلیات را در برمیگیرد و مخاطب را آماده میسازد برای بخشهای دیگر کتاب و به همین ترتیب مطالب کتاب از کلیت به جزئیت میرسد بنابراین بخش دوم کتاب به هستی شناسی مددکاری اجتماعی انتقادی که کلیت راه را مشخص می سازد اختصاص یافته.
از آنجا که برای مددکار اجتماعی، زبان یکی از ابزار مهم او در اقداماتش میباشد بخش سوم نیز به زبان مددکار اجتماعی در ساخت انتقادی اش پرداخته شده. بعد از این بخش مباحث به سمت عملی شدن می روند یعنی مددکاری اجتماعی انتقادی از کلیت در می آید و وارد راهبردهای عملی می شود. در اینجا ابتدا با یک نقد، مباحث شروع می شود و بخش چهارم به نقد یکی از مقالات در حوزه مددکاری اجتماعی شغلی می پردازد که با نقد این متن زمینه و آمادگی بیشتری برای ورود به مباحث عملی ایجاد می شود زیرا که با انتقاد یک دیدگاه ما آن را از خود دور می کنیم، سپس به سراغ دیدگاه خود می رویم و اینچنین مباحث سیر بهتری را طی خواهند کرد زیرا که نمی توان بدون نگاه و نقد به قبلی ها به مطلب تازه ای دست یافت و از دل نقد است که تفکر جدید شکل می گیرد و اینچنین شد که بخش پنجم را به یک پژوهش مفصل در مددکاری اجتماعی انتقادی که مورد مطالعه در آنجا، کارگران و کارمندان هست اختصاص دادیم و بخش ششم را نیز به اقدام مددکاران اجتماعی در سازمان های مردمنهاد و در هر کدام از اینها به راهبردهای درخور خودشان اشاره شده.
بخش هفتم که آخرین بخش کتاب هست، ترجمه یک مقاله فلسفی در زمینه مددکاری اجتماعی انتقادی می باشد که مولف این مقاله به دلیل جامع بودن پژوهشش و وامی که از رئالیسم انتقادی روی باسکار[۴] گرفته و آن را در مددکاری اجتماعی پیاده نموده آن را شایسته ترجمه دیدیم تا بلکه در حوزه مددکاری اجتماعی انتقادی آشنایی بیشتری برای مخاطبان فارسی زبان ایجاد شود و مهندسی بهتری در ساخت سپهر معرفتی حوزه مددکاری اجتماعی انتقادی در این کتاب را داشته باشیم.
شایان ذکر است که از این کتاب، یک مقاله پژوهشی و علمی (وزارت علوم) در نشریه «جامعه، فرهنگ، رسانه»، استخراج و منتشر شده است.
این کتاب را میتوانید از راههای زیر تهیه بفرمایید:
▫️سفارش از سایت انتشارات مولی یا از خود کتابفروشی مولی ( تهران، خ انقلاب، چهار راه ابوریحان)؛ تلفن: ۰۲۱۶۶۴۰۹۲۴۳
▫️کتابفروشی سمندر (خ انقلاب، روبروی دانشگاه تهران، پاساژ فروزنده)؛ تلفن: ۰۹۱۲۹۳۲۳۴۹۱
[۱] Proudhon (1865-1809): ناشر، جامعهشناس، اقتصاددان فرانسوی، ایدهئولوگ خردهبورژوازی، یکی از بنیانگذاران تئوری آنارشیسم و نویسنده کتاب «فلسفه فقر».
[۲] Critical and Radical Social Work
[۳] Steve Rogowski
[۴] Roy Bhaskar